معلم عاشق ( دكتر شريعتي)
صبح زود است و منو چاي نبات
منو شمعداني ها
آسمان آبي
روبروي من همان دانشگاه با همان شيرواني
گوشه پرده كناري رفته
و در آن ميبينم ، خوب هم ميبينم
گويي امسال همان سال 45 است هنوز
او كلاسي دارد كه در آن شاگردان
همه دارند از او ، عشق مي آموزند
چه رسا ميگويد :
(من با عشق آشنا شدم و چه کسی اینچنین آشنا شده است؟! )
بچه ها بعد از او، همه تكرار كنان.
سالها ميگذرد ...
و من اكنون آنجا دو كلاس آنوَر تر
عشق مي آموزم ، به زباني* ديگر.
* زبان هيچ دو نفري در عشق مانند هم نيست هرچند احساس ها يكي باشد
گرچه تفسير زبان روشنگر است ليک عشق بي زبان روشن تراست
+ نوشته شده در سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۰ ب.ظ توسط راحله
|