جانهاي عاشق را ببين امشب همه مست اند ، هين!

برخيز و از خويشت درا، قد قامت حيّ (علي)الصّلاه

امشب همه آماده اند ، از خود برون افتاده اند

اينجا همه يعقوب وار ، يوسف ،بيا ها ميزنند

امشب حياط آسمان تا صبح نور افشاني است

اي واي ! صحنش را ببين! آنجا عجب مهماني است!!

آنجا خودم را ديده ام ، از شربتش نوشيده ام

اي واي ! طعمش را ببين ! شيرين ترين ها ميزند!!

اما چرا؟ آنجا چرا آن عده  ميلرزند ! واي!

اين لرزه از عشق است؟ ني ! از خوف ميلرزند واي!!

پنداشتم دف ميزنند ! ني ني ! كه العفو ميزنند

از ترس آن قبر و فشار  "خَلِِّصْناَ مِن  رَب "  ميزنند

" الْغَوْثَ الْغَوْثَش " ببين ، اين لرز و اين هولش ببين!

اينجا براي آتشش ، چك چانه با حق ميزنند!

          اي داد و    اي بيدادِ ما

اين دلبر رعناي ما         اين مهربان زيباي ما

        اين خوش قد و بالاي ما

        اينگونه باشد ، جان ما؟؟!!


امشب كنارم *حافظ و **ملاي روم بنشسته اند

گويند  گوشم  نغمه ها  من  نيز  خوانم  آن  نوا:

* " زاهد و عُجب و نماز و من و مستي و نياز /  تا ترا خود زميان با كه عنايت باشد "

** " اين عجب تر كه من و تو به يكي كنج اينجا /  هم در اين دم به عراقيم و خراسان من و تو"

(راحله)

پ ن : "خلصنامن النار يارب"