دُكان وحدت
گفت پيغمبر: شما را اي مهان چون پدر هستم شفيق و مهربان
زان سبب كه جمله اجزاي منيد جزء را از كل چرا برميكنيد؟!!
جزء از كل قطع شد بيكار شدعضو از تن قطع شد مردار شد
تا نپيوندد به كل بار دگر، مرده باشد ، نبودش از جان خبر!!
(دفتر سوم مثنوي)
خوب اين بهترين راه كار ِ كه آن عالِم فرزانه ،آن عاشق ِديوانه ،مولانا ارائه داده براي اينكه اين مشكل حل بشه بايد اون عقل جزئي رو به عقل كل يا همون حقيقت پيوند بزنيم تا به وحدت و حقيقت واقعي دست پيدا كنيم.
هشتم مهرماه سالروز بزرگداشتش گرامي باد
تقديم به او:
تو چه كردي تو چه گفتي اي حكيم / بيت بيت شعر تو گنـــج رحــيم
*عشــــق در نزد تـــو آن وحـــدت بود / انتــهاي مـــا و مـــن آنجـــا بود
عشــق بيــرون ميــزند از خـــانه ات / از سر مستي برقصد جامــه ات
غرق عشق و مست مستانم همه / نيك بختم من كه دارم آن همــه
تــا نفـــس باقيــست اي آگــاه راز / زخمـــه زن تنبـــور دل را هر نماز
(راحله)
*(مثنوي ما دكان وحدت است
غير واحد هر چه بيني آن بت است )