من و تو
به غمزه روي بگرداندي و هوار كشيد:
" بيا بيا صنما روي بر مَنم بنما"
صنم بگفت:
" كه من روي بر غريبه نمايم؟؟!
كه تو هنوز تويي و من و تو در كار است!!
تو من بشو و من و تو شويم آن من ِمن
كنون ز خويش درآو صنم بگير به بَر "
(راحله)
پ ن :
هر كي فكر كنه از محبت و عشق كسي بي نيازه دست تاريكي بدجوري بيخ حلقشه.نميتونه نفس بكشه .افتاده تو چاه بيچارگي و خودش خبر نداره. ما هر كجاي عالم كه باشيم به صداقت هم ،به صداي نوازشگر هم به اعتماد هم محتاجيم. به اينكه بدونيم دوستمون دارن و بگيم دوستت دارم .به پرتو عشق كه مثه خورشيد آشناست .اگه عشق رو شناختي بسه تا يكي فقط با ديدن روي تو فندك روحشو روشن كنه. اگه تو دستاي ما نوازش باشه بسه تا يه نسل دست به دست اون نوازشو به هم قرض بدن .اگه تو چشمات توجه باشه بسه تا كام تلخ كسي رو كه شيريني رو از ياد برده ، واسه هميشه شيرين كنه اگه از هر عمل خيري از هر كلام نوازشگري جرقه هاي عشق بسازيم بسه تا واسه هميشه روشن بشيم. اگه تو آينه خودتو نگاه كني ، چشات يادت ميارن كه دنيا به خاطر عشقه كه سبزه .
حيفه حروم بشي.
سبز باش و عاشق