بيد مجنون
بـكــش دوباره دست ،بر تمام شاخه هاي من
من آن درخت بيدي ام كه شاخه هاش مجنون است
و برگها و شاخه هابروي آبها رها ،هميشه در تلاطم است
بيا و بيد پير را دوباره چون بهار كن / چو روزهاي عاري از سراب و انتظار كن
(راحله)
- به مجنون گفتند زیباتر از لیلی در این شهر بسیار است و مجنون پاسخ داد : لیلی صورت نیست و من لیلی را به صورت دوست نمی دارم؛ او برای من همچون جامی است که از آن جام، شراب می نوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید.(فيه ما فيه)
پ ن :
پناه ميبرم از حزن مومنانه و خوف عابدانه به طرب عاشقانه و از بندگي به عاشقي و از شريعت به فتوت
كــه فتوت بخشش بي علت است پاكــــبازي خارج از هر ملت است
ملت عشق از همه دين ها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست
(او) باشيد.
بعد نوشت:
77/7/7 بود و ترم اول دانشكده كه با همكلاسيها قرار گذاشتيم 10 سال بعد 88/8/8 دوباره گرد هم جمع شويم و امروز همان روز بود و سراپايم شوق ديدار و عجب دارم از اين همه خوش عهدي!!! چون باد و برق زمان گذشته بود اما دوباره آن همه چهرهء آشنا مرا با خود به آن روزهاي شيرين برد .ده سال... به كلام، زياد است و به احساس ،كم گويي همين ديروز بود!!
