روز پدر بودومن براي پدرم يك عدد شلوار خريده بودم ولي نميدونم چرا اينقدر بابامو ريز ديده بودم چون دكمه شلوارش بسته نميشد به ناچار مجبور شدم هديمو برگردونم و ببرم يه بزرگترشو بگيرم خوشبختانه از خونهء ما تا مركز خريد، راه دوري نبود و من قدم زنان در كوچهءمان ميرفتم در امتداد خياباني بلند با درختان قديمي اقاقيا و كهنسالِ چنار ، يكطرف خيابان خانه هاي قديمي با حياطهاي بزرگ كه هر روز جاي خود را به يك مجتمع مسكوني ميدهد و طرف ديگر ساختمان بزرگ و قديمي دانشكده ادبيات كه زماني جولانگاه دكتر شريعتي بود و  اوايل دهه شصت بهترين مكان براي ميتينگ هاي داغ سياسيِ روشنفكرانِ سيگار بدست! و امروز در  آرامشِ جهاد دانشگاهي ،صداي موسيقي، گوش نواز و گاه گوش خراش ِبعد از ظهر هاي ماست در همين عوالم خيابان را تمام كردم و كار تعويض را نيز هم .ظهر شده بود آفتابي بود و نسيمي ملايم .در راه بازگشت بودم از زير درختان ميگذشتم راستهءدرختان چنار را تمام كردم به درختان اقاقيا رسيدم زمزمه اي به گوشم رسيد كه مرا مجبور كرد چند قدم به عقب برگردم دوباره زير درختان چنار رسيدم گوش تيز كردم ، صدا از بالا بود !!

دستپاچه شدم ، درون كيفم دنبال كاغذي ميگشتم يك تكه كاغذ كه ساعتي پيش پسركي براي تبليغ حراج اجناس مغازه اي به من داده بود را يافتم ، بايد زودتر مينوشتم وگرنه همه، آن زمزمه ها را از دست ميدادم

خودكار!!

واي اگر خودكار نداشته باشم چه كنم؟كيفم مملو بود از آت و آشغال ! يافتم بالاخره يك خودكار هم از ته كيفم پيدا كردم ، خودمانيم ، ولي موبايل صفحه لمسي عجب چيز خوبيست براي زير دستي !

مدتي در وسط خيابان در كيفيت حيراني بودم

خدا را شكر سر ظهر بود و پرنده پر نميزد.

بگذريم ...

ميدانيد آنها چه ميگفتند؟؟!


ما همه مدهوش ِ مدهوش ِ توايم    رو به بالا و در آغــــــوش توايم

مــا همه شيــــــداي ِ شيداي ِ توايم     گوييــــا محو تماشاي توايم

برگ جنبانيم يعني كه : سلام     ما همه در خدمت آييم چون غلام

آفتابت بر رخ ما ميـــــــفتاد          عشق ِتو ما را به بالا ميــكشاند

صبــــــــح تا شاميم در حمد و سپاس   اين نوا را جمله نشنيدند باز

گاهـــــگاهي عابـــري گر بگذرد       وصف شيــــــدايي ما را بشنود

ليك جمله عابران نامحرمند     هي هي و هي هاي ِ ما را نشنــوند.


و من آن روز حيران ِ حيران بودم

و هستم


بياييم در اين ماه  چشم و گوش و دلمان را محرم

و حيراني را ميهمان دلهاي خود كنيم 

تا جزو آن دسته نباشيم كه حافظ گويد:

گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش