نشسته بر سر دیوانی به گمانم حافظ میخواندم، در کنارم پیری بود که معانی باطنی برخی از کلمات را برایم میگفت ( گرچه هیچ از آن معانی به خاطرم نیست )

به کلمهء عشق رسیدم که او گفت:

این همان چیزیست که از ابتدا بوده

گفتم : یعنی  از ازل؟

گفت: از ازل.