(مشت میکوبم بر در پنجه میسایم بر پنجره ها...)


و من ایمان دارم که خدا هست هنوز ،و در آن گنبد مینایِ بلند

و در آن شاخه ء گل ، و در آن عمقِ نگاه ِ دو نفر و درونِ ضربانِ دلِ من

همه جا هست هنوز ، چه تفاوت دارد چه زمان و چه مکانی هستیم؟

عشق اینجاست هنوز         و من ایمان دارم  که خدا یعنی عشق

تو اگر میدانستی که خدا یعنی عشق

که خدا یعنی نفس  ِ سبز ِ گیاه

نه هراس و وحشت نه بهشت و دوزخ

باز هم مشت به در پنجه بر پنجره میساییدی؟

راحله