به دامِ عشق  درافتیم و چاره جو باشیم؟!

چه چاره ای ! چه رهایی! که آنِ او باشیم

ره خلاص زند عقل عافیت اندیش

زهی خیال  ،که دائم به گِردِ او باشیم

(راحله)


عقل از نگاه مولانا:

مولانا دو نوع عقل را از همدیگر باز می‌شناسد و برای هریک کارکرد خاصی قایل است و هریک را دارای مقام مخصوصی می‌داند که عبارتند از «عقل جزوی» و «عقل کلی». عقل جزوی، جزئ‌نگر است در حالی که عقل کلی، کل‌نگر است؛ یکی با اجزاء عالم و کثرات آن سروکار دارد و عقل کل‌نگر با کلیت و وحدت عالم.


عقل جزوی را عقل زمینی می‌داند که در دام محسوسات گرفتار است و همّت آن به همان مقدار است و اوج پرواز او بیش از دایره محسوسات نیست.عقل جزوی توان شناخت حقایق جاودان و همیشگی را ندارد، زیرا شناخت او از راه‌ مسببات است و شناخت از راه مسببات همواره ناقص است.


عقل جزوی عقل معاش است که انسان را تا لب گور دستگیری می‌نماید و موجب ناکامی در سرای دیگر می‌شود. از این رو، عقل جزوی نمی‌تواند در وادی اسرار و عجایب گام نهد و به درک حقایق نایل آید. در نتیجه، طالبان وادی حقیقیت و طیّ طریقت می‌بایست از این عقل بیزاری جویند و طریق دیگر بیابند.


همین عقل  جزئی است که در داوری شتاب می‌کند و در شناخت حقایق جهان ناتوان است. دلیل آن نیز این است که حیطة دید عقل جزوی محسوسات بوده و از این نظر، گرفتار اوهام و خیالات است و به تعبیری از پایین تأثیر می‌پذیرد. مولانا گاه از آن به نام «عقل بحثی» نیز یاد می‌کند.

    در مقابل آن، عقل کلی قرار  دارد که از نور الهی است و چون گرفتار اوهام و خیالات نیست، می‌تواند حقایق را به نحو صحیح درک نماید. مولانا به این نوع عقل «عقل عرشی» یا «عقلِ عقل» نیز می‌گوید و همین عقل است که پیامبر باطنی انسان بوده و در آن خطایی راه ندارد و معصوم از آفات و اوهام است.

(گزیده ای از مقاله ی رابطهء عقل و عشق در مثنوی مولانا نوشتهء رحمت الله رضایی)

سلام دوستان به امید سالی پر از عشق و آگاهی

عاشق باشیم و عاقل!