تولد واژه ها
دلم تنگ است
از اين دنيا و آدمها
و اين بي رحمي ممتد
دلم تنگ است
ميخواهم كه من حالا
همين حالا
گريزم از همه بود و نبود شهر و هر آنچه در اين دنياست
دلم تنگ است
چه شيرين است دل تنگي
چه طعمي ميدهد اين قطره هاي شور ، لبها را
چه ميخواهي؟ چه ميخواهي؟
از اين دنيا چه ميخواهي؟!
كه اين دنيا همه بازيچه اي در دستهاي توست!
رها كن هر چه در دنياست ، رها كن اين من و ما را
رها كن تا شود پيدا ، همه پيدا و پنهانت
رها كن تا شود غماز اين آيينه ي تارت.
راحله ( 10 دي 8:45 بعد از ظهر)
پ ن : واژه ها زنجير وار روي كاغذ ريخت تجربه تازه اي بود .همه آن احساس تقديم تو باد.
همه وجد است ،همه نور است
همه عشق است ، همه شور است
مرا شوق وصالت
تو كجايي؟ تو كجايي؟
كه مرا راه گشايي؟!
كه مرا برده از اينجا
سجده كنم سجده كنم
رو به رهش سجده كنم
تا رخ زردم نگرد
تا ببرد پيش مرا
خاك شوم خاك شوم
در ره او خاك شوم
تا كه نسيمي بوزد
هين ببرد پيش مرا !
از اين دنيا و آدمها
و اين بي رحمي ممتد
دلم تنگ است
ميخواهم كه من حالا
همين حالا
گريزم از همه بود و نبود شهر و هر آنچه در اين دنياست
دلم تنگ است
چه شيرين است دل تنگي
چه طعمي ميدهد اين قطره هاي شور ، لبها را
چه ميخواهي؟ چه ميخواهي؟
از اين دنيا چه ميخواهي؟!
كه اين دنيا همه بازيچه اي در دستهاي توست!
رها كن هر چه در دنياست ، رها كن اين من و ما را
رها كن تا شود پيدا ، همه پيدا و پنهانت
رها كن تا شود غماز اين آيينه ي تارت.
راحله ( 10 دي 8:45 بعد از ظهر)
پ ن : واژه ها زنجير وار روي كاغذ ريخت تجربه تازه اي بود .همه آن احساس تقديم تو باد.
بيائيد ، بيائيد ، ببينيد ، ببينيد
كه من مستم و عاشق ،كه من شوق وصالم
كه من راز و نيازم ، كه من سوز و گدازم
چه دانند! چه دانند! ، همه بي خبران را
ز حال من بي دل ، چه دانند ؟ خدايا!
راحله(12دي6:15بامداد)
همه وجد است ،همه نور است
همه عشق است ، همه شور است
مرا شوق وصالت
تو كجايي؟ تو كجايي؟
كه مرا راه گشايي؟!
كه مرا برده از اينجا
برهاني ، برهاني.
راحله( 12 دي2 بعد از ظهر)
سجده كنم سجده كنم
رو به رهش سجده كنم
تا رخ زردم نگرد
تا ببرد پيش مرا
خاك شوم خاك شوم
در ره او خاك شوم
تا كه نسيمي بوزد
هين ببرد پيش مرا !
راحله(15دي10 صبح)
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۰ ق.ظ توسط راحله
|