امان از اين شب هجران كه تاسپيدهء فجر
بنالم از غم او همچو بلبل شيدا
كجاست تا شنود يار و دست من گيرد؟
بسر رسد غم اين هجر و ناله و افغان
بيا بيا كه ز عشقت چو بيد ميلرزم
كجاست آن بت بالابلند بنده نواز؟
گرَم ز دست شدم عاقلا تو خرده مگير
كه نيست بر دل ديوانه هيچ صبر و قرار

راحله (5 بهمن 1:44 بامداد)


Copy-of-004w02i0GDV.jpg