دلم گرفته از اين شهر و اين سراچه ي فاني دلم گرفته از اين جسم و قالب و من خاكي دل من ابر و نور ميخواهد دل من راه دور ميخواهد اين دل سركش و صبور امشب، چشمه اي از بلور ميخواهد تا شود غرق يار و مست جمال اين دلم نور و شور ميخواهد.
راحله(6:45ب.ظ 18 بهمن)
+ نوشته شده در شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۷ ق.ظ توسط راحله
|
ببينيد، ببينيد، زماني، چو گردو شده بودم درونِ قفسِ چوبي ِ اين عقل ِ چو گـــــردو چه بي او شده بودم! مرا عشق، مرا عشق، رها كرد از اين عقل چــــو انجــــير و چونان تـــوت همـــه نــــرم، همه او شده بودم! (راحله)