مـایـه ی خـوشـدلـی آنـجـاسـت کـه دلـدار آنـجـاسـت. مـی کـنـم جـهـد کـه خـود را مـگـر آنـجـا فـکـنـم
حافظا سلسله اشعار تو مدهوشم كرد
عطر جان پرور ديوان تو بي هوشم كرد
آب ركن آباد و گلگشت و مصلاي تو كو؟
ساقي و پيمانه و خانه ي خمار تو كو؟
بيا ببين كه دلم در هواي كوي تو رفت!
بيا بيا نظري كن كه دل به سوي تو رفت!
(راحله بهمن 87)
دلم كه مدتيست رفته حالا خودمم ميخواد با خودش ببره
تا حوالي دوست...
رو به آن وسعت بي واژه كه همواره مرا ميخواند.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۸ ساعت ۵:۱۲ ب.ظ توسط راحله
|