دوش تا صبح به خلوتگه من بوي تو بود
نفس و عطر دل انگيز ِ سمن بوي تو بود
اينهمه حرف و سخن كز لب من ميريزد
همه در وصف صفات و لب شيرين تو بود
عشوه ها كردي و بردي ز سرم هوش و حواس
ليك روي از بر ما بردي به صد غمزه و ناز
گر كنون حال مرا بيني و از من پرسي
گويمت نيست دلي ، رفت به خلوتگه راز
( راحله 88/2/13)